معنی فارسی mordanted
B1دندانهدار به حالتی اشاره دارد که در آن پارچه یا الیاف با مواد خاصی آمادهسازی شدهاند تا پروسه رنگرزی بهتر انجام شود.
Referring to fibers that have been treated with mordants to improve dye adhesion.
- verb
verb
معنی(verb):
To subject to the action of, or imbue with, a mordant.
مثال:
Mordant these goods for dyeing.
example
معنی(example):
پارچه دندانهدار شده است تا رنگ بهخوبی به آن بچسبد.
مثال:
The fabric is mordanted to ensure the dye adheres well.
معنی(example):
استفاده از پشم دندانهدار سبب بهدست آوردن رنگهای عمیقتر میشود.
مثال:
Using mordanted wool results in deeper colors.
معنی فارسی کلمه mordanted
:
دندانهدار به حالتی اشاره دارد که در آن پارچه یا الیاف با مواد خاصی آمادهسازی شدهاند تا پروسه رنگرزی بهتر انجام شود.