معنی فارسی morosely

B1

به شکلی غمگین و افسرده، به حالتی که نشانه‌ای از ناراحتی و بی‌قراری باشد.

In a manner that is gloomy, sullen, or ill-humored.

example
معنی(example):

او پس از شنیدن خبر بد، با افسردگی به زمین نگاه کرد.

مثال:

He looked morosely at the ground after hearing the bad news.

معنی(example):

او با حالتی غمگین از میان راهروهای خالی مدرسه عبور کرد.

مثال:

She walked morosely through the empty halls of the school.

معنی فارسی کلمه morosely

: معنی morosely به فارسی

به شکلی غمگین و افسرده، به حالتی که نشانه‌ای از ناراحتی و بی‌قراری باشد.