معنی فارسی mors

B1

یک قطعه کوچک یا لقمه از غذا.

A small piece or amount of something, especially food.

example
معنی(example):

او در زمان‌های سخت، مقداری امید احساس کرد.

مثال:

He felt a mors of hope in difficult times.

معنی(example):

او یک تکه نان به او داد.

مثال:

She offered him a mors of bread.

معنی فارسی کلمه mors

: معنی mors به فارسی

یک قطعه کوچک یا لقمه از غذا.