معنی فارسی morsed

B1

عمل ارتباط برقرار کردن یا ارسال پیامی به وسیله کد موریس.

To encode a message using Morse code.

example
معنی(example):

پیام با استفاده از چراغ قوه به کد موریس ارسال شد.

مثال:

The message was morsed using a flashlight.

معنی(example):

او دستورالعمل‌ها را به کد موریس بیان کرد.

مثال:

He morsed out instructions for the team.

معنی فارسی کلمه morsed

: معنی morsed به فارسی

عمل ارتباط برقرار کردن یا ارسال پیامی به وسیله کد موریس.