معنی فارسی mosaicked

B1

موزاییک‌کرده، به حالتی اطلاق می‌شود که در آن اشیاء یا مواد مختلف به منظور ایجاد یک طراحی زیبا یا فن آوری تکمیل شده‌اند.

To be decorated or covered with a mosaic design.

adjective
معنی(adjective):

Composed of a mosaic

معنی(adjective):

Formed from a "mosaic" of images

example
معنی(example):

دیوار با کاشی‌های رنگی به شکلی زیبا موزاییک شده بود.

مثال:

The wall was beautifully mosaicked with colored tiles.

معنی(example):

آنها مسیر باغ را با سنگ‌های کوچک موزاییک کردند.

مثال:

They mosaicked the garden path with small stones.

معنی فارسی کلمه mosaicked

: معنی mosaicked به فارسی

موزاییک‌کرده، به حالتی اطلاق می‌شود که در آن اشیاء یا مواد مختلف به منظور ایجاد یک طراحی زیبا یا فن آوری تکمیل شده‌اند.