معنی فارسی mossed
B1پوشیده شدن با خزه، که معمولاً به مرور زمان بر روی سطوح مرطوب و سایهدار رخ میدهد.
To be covered with moss; having a layer of moss on a surface.
- verb
verb
معنی(verb):
To become covered with moss.
مثال:
An oak whose boughs were mossed with age.
معنی(verb):
To cover (something) with moss.
example
معنی(example):
سنگهای قدیمی در طول زمان پوشیده از خزه شدند.
مثال:
The old stones were mossed over time.
معنی(example):
مسیر باغ پوشیده از خزه بود که بافت نرمی ایجاد کرد.
مثال:
The garden path was mossed, creating a soft texture.
معنی فارسی کلمه mossed
:
پوشیده شدن با خزه، که معمولاً به مرور زمان بر روی سطوح مرطوب و سایهدار رخ میدهد.