معنی فارسی moussed
B1فرایند تبدیل یک مخرون به موس، به ویژه برای دسرها، که به هر دلیلی از جمله سبکی یا هوادهی شدن انجام میشود.
Converted into a mousse-like state, typically in the context of desserts.
- verb
verb
معنی(verb):
To apply mousse (styling cream).
مثال:
He moussed his hair in the morning and then washed it out at night.
example
معنی(example):
دسر به حالت موس در آمد تا بافت سبکی پیدا کند.
مثال:
The dessert was moussed to give it a light texture.
معنی(example):
سرآشپز مخلوط را قبل از سرو به حالت موس درآورد.
مثال:
The chef moussed the mixture before serving.
معنی فارسی کلمه moussed
:
فرایند تبدیل یک مخرون به موس، به ویژه برای دسرها، که به هر دلیلی از جمله سبکی یا هوادهی شدن انجام میشود.