معنی فارسی multifaceted
C1چند جنبه یا بعد، به طوری که یک موضوع یا شخصیت از زوایای مختلف و پیچیده بررسی شود.
Having many different aspects or features.
- adjective
adjective
معنی(adjective):
Having multiple facets.
مثال:
The diamond had a multifaceted cut.
معنی(adjective):
Having many aspects; nuanced or diverse.
مثال:
Joanne was a multifaceted individual; she knew how to bargain both with Wall Street brokers and push-cart vendors.
example
معنی(example):
این مسئله چند بعدی است و نیاز به دیدگاه‌های مختلف دارد.
مثال:
The issue is multifaceted and requires multiple perspectives.
معنی(example):
شخصیت او چند بعدی است و در شرایط مختلف جنبه‌های متفاوتی را نشان می‌دهد.
مثال:
Her personality is multifaceted, showing different sides in various situations.
معنی فارسی کلمه multifaceted
:
چند جنبه یا بعد، به طوری که یک موضوع یا شخصیت از زوایای مختلف و پیچیده بررسی شود.
