معنی فارسی mumpish

B2

عبارتی که به حالت یا حالتی نشانه‌دهنده یاس، دلخوری یا بی‌میلی اطلاق می‌شود.

Having a sulky or gloomy disposition.

adjective
معنی(adjective):

Sulking, mopey

example
معنی(example):

بعد از بحث، او خیلی ناراحت و دلگیر به نظر می‌رسید.

مثال:

After the argument, he looked very mumpish.

معنی(example):

او در مهمانی چهره‌ای ناراحت و دلگیر داشت.

مثال:

She had a mumpish expression at the party.

معنی فارسی کلمه mumpish

: معنی mumpish به فارسی

عبارتی که به حالت یا حالتی نشانه‌دهنده یاس، دلخوری یا بی‌میلی اطلاق می‌شود.