معنی فارسی muriformly
B2به شیوهای که به الگو یا شکل شبیه به پوست یا موهای جانوری اشاره دارد.
In a manner that reflects or resembles the form of fur or hair.
- ADVERB
example
معنی(example):
هنرمند به صورت موریفورم نقاشی کرد تا جوهره حیوان را ثبت کند.
مثال:
The artist painted muriformly to capture the essence of the animal.
معنی(example):
او کاشیها را به صورت موریفورم برای ایجاد تأثیر زیباییشناختی ترتیب داد.
مثال:
He arranged the tiles muriformly for aesthetic effect.
معنی فارسی کلمه muriformly
:
به شیوهای که به الگو یا شکل شبیه به پوست یا موهای جانوری اشاره دارد.