معنی فارسی muscle in
B2به زور یا با حرکات ناخواسته وارد چیزی شدن.
To force oneself into a situation or conversation in an unwanted way.
- verb
verb
معنی(verb):
To interfere, or intrude forcibly
example
معنی(example):
او سعی کرد در صحبتها دخالت کند.
مثال:
He tried to muscle in on the conversation.
معنی(example):
بدون اجازه به برنامههای من دخالت نکن.
مثال:
Don’t muscle in on my plans without asking.
معنی فارسی کلمه muscle in
:
به زور یا با حرکات ناخواسته وارد چیزی شدن.