معنی فارسی muscly

B1

مفصل یا بافتی که بر روی آن ماهیچه‌ها به وضوح قابل مشاهده باشند.

Having well-defined muscles.

adjective
معنی(adjective):

Thewy, muscled

معنی(adjective):

Strong, powerful

example
معنی(example):

او به خاطر تمریناتش بدنی عضلانی دارد.

مثال:

He has a muscly physique from his workouts.

معنی(example):

این ورزشکار به خاطر بازوهای عضلانی‌اش شناخته شده است.

مثال:

The athlete is known for his muscly arms.

معنی فارسی کلمه muscly

: معنی muscly به فارسی

مفصل یا بافتی که بر روی آن ماهیچه‌ها به وضوح قابل مشاهده باشند.