معنی فارسی mushroomy

B1

مخروطی به توصیف مزه یا عطر خاص قارچ‌ها استفاده می‌شود.

Describing a taste or aroma reminiscent of mushrooms.

example
معنی(example):

این غذا طعمی قارچی داشت که همه از آن خوششان آمد.

مثال:

The dish had a mushroomy flavor that everyone loved.

معنی(example):

من از عطر قارچی خورشت لذت می‌برم.

مثال:

I enjoy the mushroomy aroma of the stew.

معنی فارسی کلمه mushroomy

: معنی mushroomy به فارسی

مخروطی به توصیف مزه یا عطر خاص قارچ‌ها استفاده می‌شود.