معنی فارسی musky
B1 /mʌs.ki/بوی مشکی، بوی دلپذیری که معمولاً به زمین یا عطرهای طبیعی مرتبط است.
Having a strong, earthy smell typical of musk.
- adjective
adjective
معنی(adjective):
Having the scent of musk
example
معنی(example):
بعد از باران، هوا بوی مِسکی داشت.
مثال:
The air had a musky smell after the rain.
معنی(example):
او عطر مِسکی را به کار برد که در اتاق ماندگار بود.
مثال:
She wore a musky perfume that lingered in the room.
معنی فارسی کلمه musky
:
بوی مشکی، بوی دلپذیری که معمولاً به زمین یا عطرهای طبیعی مرتبط است.