معنی فارسی mutably
B1به طور متغیر و ناپایدار، با تغییرات سریع و مکرر.
In a changeable or fluctuating manner.
- ADVERB
example
معنی(example):
او بهطور مکرر بهطور متغیر عمل کرد و نظرش را تغییر داد.
مثال:
He acted mutably, changing his mind frequently.
معنی(example):
هوا در طول روز بهطور متغیر تغییر میکند.
مثال:
The weather changes mutably throughout the day.
معنی فارسی کلمه mutably
:
به طور متغیر و ناپایدار، با تغییرات سریع و مکرر.