معنی فارسی naffing
B1وقت را به بطالت گذراندن یا بیدلیل به حواسپرتی مشغول بودن.
Wasting time in a trivial manner.
- VERB
example
معنی(example):
دیگر ولخرجی نکن و برو سر کار.
مثال:
Stop naffing about and get to work.
معنی(example):
او به مدت ساعتها ولخرجی میکرد به جای اینکه درس بخواند.
مثال:
He was naffing for hours instead of studying.
معنی فارسی کلمه naffing
:
وقت را به بطالت گذراندن یا بیدلیل به حواسپرتی مشغول بودن.