معنی فارسی nag
B1 /neɪɡ/کسی را به طور مکرر تحت فشار قرار دادن یا آزار دادن برای انجام کاری.
To criticize or complain continuously.
- noun
noun
معنی(noun):
A small horse; a pony.
معنی(noun):
An old useless horse.
معنی(noun):
A paramour.
example
معنی(example):
او همیشه به خاطر عادت سیگارکشیدنش او را مینوازد.
مثال:
She always nags him about his smoking habit.
معنی(example):
به خاطر دیر رسیدن مرا نزنید؛ من در ترافیک بودم.
مثال:
Don't nag at me for being late; I had traffic.
معنی فارسی کلمه nag
:
کسی را به طور مکرر تحت فشار قرار دادن یا آزار دادن برای انجام کاری.