معنی فارسی naggle
B1جزئیات را بهطور بیپایان بررسی کردن و در مورد آنها بحث کردن.
To fuss or dwell excessively on minor details.
- VERB
example
معنی(example):
جزئیات را کاوش کردن میتواند زمان زیادی را هدر دهد.
مثال:
To naggle over details can waste a lot of time.
معنی(example):
او وقتی عصبی است، به جزئیات پرداخته و به آنها توجه میکند.
مثال:
She tends to naggle when she is nervous.
معنی فارسی کلمه naggle
:
جزئیات را بهطور بیپایان بررسی کردن و در مورد آنها بحث کردن.