معنی فارسی nailed on
B1مفهموم محکم و بیتغییر، بر روی چیزی کوبیده و ثابت شده است.
Securely fastened or attached to something.
- PHRASE
example
معنی(example):
درپوش محکم کوبیده شده است.
مثال:
The lid is nailed on tight.
معنی(example):
مدارک به تخته کوبیده شده بودند تا همه ببینند.
مثال:
The papers were nailed on the board for everyone to see.
معنی فارسی کلمه nailed on
:
مفهموم محکم و بیتغییر، بر روی چیزی کوبیده و ثابت شده است.