معنی فارسی nasch

B1

عمل خوردن یا مصرف کردن میان‌وعده‌ای یا خوراکی سبک.

To snack or nibble on something, usually in a casual manner.

example
معنی(example):

او دوست دارد در حین تماشای فیلم‌ها ذرت بو داده بخورد.

مثال:

She likes to nasch on popcorn while watching movies.

معنی(example):

آنها معمولاً به جای آبنبات‌ها میوه می‌خورند.

مثال:

They often nasch on fruits instead of candies.

معنی فارسی کلمه nasch

: معنی nasch به فارسی

عمل خوردن یا مصرف کردن میان‌وعده‌ای یا خوراکی سبک.