معنی فارسی natteredness
B1گفت و گوی بیوقفه و لذتبخش، به ویژه در جمعهای دوستانه.
The quality of being talkative or chatty.
- NOUN
example
معنی(example):
گفت و گوی او جلسه را لذتبخشتر کرد.
مثال:
Her natteredness made the meeting more enjoyable.
معنی(example):
گفتوگوی گروه به ما کمک کرد تا نزدیکتر شویم.
مثال:
The natteredness of the group helped us bond.
معنی فارسی کلمه natteredness
:
گفت و گوی بیوقفه و لذتبخش، به ویژه در جمعهای دوستانه.