معنی فارسی new-found
B2پیدا کردن یا به دست آوردن چیزی جدید که قبلاً وجود نداشت، معمولاً اشاره به احساسات یا نظرات جدید دارد.
Describing something that has recently been discovered or appreciated.
- adjective
adjective
معنی(adjective):
Recently found; newly discovered.
example
معنی(example):
او پس از پیادهروی، قدردانی تازهای از طبیعت پیدا کرد.
مثال:
She had a new-found appreciation for nature after the hike.
معنی(example):
اعتماد به نفس تازهاش در مسابقه به او کمک کرد.
مثال:
His new-found confidence helped him in the competition.
معنی فارسی کلمه new-found
:
پیدا کردن یا به دست آوردن چیزی جدید که قبلاً وجود نداشت، معمولاً اشاره به احساسات یا نظرات جدید دارد.