معنی فارسی niggarded
B2تنگنظر و خسیس، به ویژه در هزینه کردن یا بخشیدن.
Characterized by a lack of generosity; stingy.
- ADJECTIVE
example
معنی(example):
او در کمکهای مالیاش به خیریه، تنگ نظر بود.
مثال:
He was niggarded in his donations to the charity.
معنی(example):
تنگنظری میتواند منجر به از دست دادن فرصتها شود.
مثال:
Being niggarded can lead to missed opportunities.
معنی فارسی کلمه niggarded
:
تنگنظر و خسیس، به ویژه در هزینه کردن یا بخشیدن.