معنی فارسی nippingly
B1به طرز سرد و خنکی رفتار کردن یا احساس کردن، معمولاً مربوط به دما.
In a manner that is sharp or biting; often used to describe coldness.
- ADVERB
example
معنی(example):
او با لبخند خنککنندهای در برف راه میرفت.
مثال:
She smiled nippingly as she walked through the snow.
معنی(example):
باد به طور خنککنندهای وزید و همه را به لرزه انداخت.
مثال:
The wind blew nippingly, making everyone shiver.
معنی فارسی کلمه nippingly
:
به طرز سرد و خنکی رفتار کردن یا احساس کردن، معمولاً مربوط به دما.