معنی فارسی nonbureaucratically
B1به شیوهای که با رویههای بوروکراتیک در تضاد باشد.
In a manner that is not characterized by bureaucracy.
- ADVERB
example
معنی(example):
آنها به طور غیر بوروکراتیک عمل کردند تا سریع پاسخ دهند.
مثال:
They operated nonbureaucratically to respond quickly.
معنی(example):
تیم به طور غیر بوروکراتیک برای حل مشکل کار کرد.
مثال:
The team worked nonbureaucratically to solve the problem.
معنی فارسی کلمه nonbureaucratically
:
به شیوهای که با رویههای بوروکراتیک در تضاد باشد.