معنی فارسی nonconnubially

B2

به شیوه‌ای که در آن ازدواج وجود ندارد.

In a manner that is not related to marriage.

example
معنی(example):

آنها به مدت سال‌ها به‌طور غیر زناشویی زندگی می‌کردند.

مثال:

They lived together nonconnubially for many years.

معنی(example):

به‌طور غیر زناشویی، آنها هزینه‌ها و مسئولیت‌ها را مشترک داشتند.

مثال:

Nonconnubially, they shared expenses and responsibilities.

معنی فارسی کلمه nonconnubially

: معنی nonconnubially به فارسی

به شیوه‌ای که در آن ازدواج وجود ندارد.