معنی فارسی nonconsequentiality

B1

وضعیتی که در آن هیچ تأثیر یا نتیجه‌ای وجود ندارد.

The state of being without consequences or effects.

example
معنی(example):

عدم تأثیرگذاری استدلال او تأثیر آن را ضعیف کرد.

مثال:

The nonconsequentiality of his argument weakened its impact.

معنی(example):

ما درباره عدم تأثیرگذاری تصمیمات گرفته شده بحث کردیم.

مثال:

We discussed the nonconsequentiality of the decisions made.

معنی فارسی کلمه nonconsequentiality

: معنی nonconsequentiality به فارسی

وضعیتی که در آن هیچ تأثیر یا نتیجه‌ای وجود ندارد.