معنی فارسی noncorrespondingly
B1بهطور غیر همپاسخنده، روشی که در آن تطابق صورت نمیگیرد.
In a manner that does not correspond or align.
- ADVERB
example
معنی(example):
نتایج بهطور غیر همپاسخنده تحلیل شدند و منجر به سردرگمی شدند.
مثال:
The results were analyzed noncorrespondingly, leading to confusion.
معنی(example):
آنها به مسئله بهطور غیر همپاسخنده نزدیک شدند که مشکلساز بود.
مثال:
They approached the issue noncorrespondingly, which was problematic.
معنی فارسی کلمه noncorrespondingly
:
بهطور غیر همپاسخنده، روشی که در آن تطابق صورت نمیگیرد.