معنی فارسی nonforeignness
B1کیفیت عدم بیگانه بودن، همخوانی و آشنایی با آداب و رسوم محلی.
The quality of being not foreign; the state of being familiar to local traditions.
- NOUN
example
معنی(example):
عدم بیگانگی سنتهای آنها جشنواره را منحصر به فرد کرد.
مثال:
The nonforeignness of their traditions made the festival unique.
معنی(example):
عدم بیگانگی او مورد تقدیر همه در این رویداد قرار گرفت.
مثال:
Her nonforeignness was appreciated by everyone at the event.
معنی فارسی کلمه nonforeignness
:
کیفیت عدم بیگانه بودن، همخوانی و آشنایی با آداب و رسوم محلی.