معنی فارسی nonjudicially
B1به شیوهای که مربوط به سیستم قضائی نباشد.
In a manner that does not involve the judicial system.
- ADVERB
example
معنی(example):
مسأله به صورت غیرقضائی حل شد و اجازه توافق سریعتری را داد.
مثال:
The issue was resolved nonjudicially, allowing for a quicker agreement.
معنی(example):
آنها اختلاف را به صورت غیرقضائی حل کردند و از یک درگیری طولانی در دادگاه جلوگیری کردند.
مثال:
They settled the dispute nonjudicially, avoiding a lengthy court battle.
معنی فارسی کلمه nonjudicially
:
به شیوهای که مربوط به سیستم قضائی نباشد.