معنی فارسی nonnomad
B1غیر نوماد به فردی اشاره دارد که زندگی بیثبات و سفر را انتخاب نمیکند.
One who does not lead a nomadic life; prefers to settle in one place.
- NOUN
example
معنی(example):
دانشمند به عنوان یک غیرنوماد شناسایی شد و ترجیح میداد در یک مکان بماند.
مثال:
The scholar identified as a nonnomad, preferring to stay in one place.
معنی(example):
برخلاف افرادی که بهطور مکرر سفر میکنند، غیرنوماد از ثبات لذت میبرد.
مثال:
Unlike those who travel frequently, the nonnomad enjoys stability.
معنی فارسی کلمه nonnomad
:
غیر نوماد به فردی اشاره دارد که زندگی بیثبات و سفر را انتخاب نمیکند.