معنی فارسی nonopinionated
B2عدم داشتن نظر قاطع، بیطرف و بدون پیشداوری.
Not having strong opinions; impartial and open-minded.
- ADJECTIVE
example
معنی(example):
او به خاطر بیطرف بودن در مباحث شناخته شده است.
مثال:
He is known for being nonopinionated during discussions.
معنی(example):
موضع بیطرف او امکان گفتگوهای باز را فراهم کرد.
مثال:
Her nonopinionated stance allowed for open dialogue.
معنی فارسی کلمه nonopinionated
:
عدم داشتن نظر قاطع، بیطرف و بدون پیشداوری.