معنی فارسی nonopinionatively

B1

به صورت عدم داشتن نظرات قوی و بی‌طرف.

In a manner that is characterized by a lack of opinion; objectively and neutrally.

example
معنی(example):

او به طور غیر عقیده‌ای صحبت کرد و حقایق را بر احساسات ترجیح داد.

مثال:

She spoke nonopinionatively, presenting facts over feelings.

معنی(example):

تیم به مسئله به طور غیر عقیده‌ای نزدیک شد و بر داده‌ها تمرکز کرد.

مثال:

The team approached the issue nonopinionatively, focusing on data.

معنی فارسی کلمه nonopinionatively

: معنی nonopinionatively به فارسی

به صورت عدم داشتن نظرات قوی و بی‌طرف.