معنی فارسی nonpossibly
B1به حالتی اشاره دارد که در آن وقوع یا انجام چیزی برای کسی یا چیزی ممکن نیست.
In a manner that indicates impossibility.
- ADVERB
example
معنی(example):
او استدلال کرد که این به هیچ وجه بهترین راه حل موجود نیست.
مثال:
He argued that it was nonpossibly the best solution available.
معنی(example):
به هیچ وجه، باید گزینههای دیگری را بررسی کنیم.
مثال:
Nonpossibly, we should explore other options.
معنی فارسی کلمه nonpossibly
:
به حالتی اشاره دارد که در آن وقوع یا انجام چیزی برای کسی یا چیزی ممکن نیست.