معنی فارسی nonprovincial
B2غیر مرتبط با یک منطقه یا استان خاص، دارای دیدگاههای گسترده و جهانی.
Not limited to a specific province; often reflects a broad or global perspective.
- ADJECTIVE
example
معنی(example):
نظرات او بسیار غیرولایتی است و دیدگاه جهانی را نشان میدهد.
مثال:
Her views are very nonprovincial, reflecting a global perspective.
معنی(example):
نگرشهای غیرولایتی اغلب در مناطق شهری دیده میشود.
مثال:
Nonprovincial attitudes are often seen in urban areas.
معنی فارسی کلمه nonprovincial
:
غیر مرتبط با یک منطقه یا استان خاص، دارای دیدگاههای گسترده و جهانی.