معنی فارسی nonrealizing
B1غیرقابل درک به معنای عدم آگاهی از واقعیت یا حقیقت در یک وضعیت است.
Not realizing or aware of something.
- ADJECTIVE
example
معنی(example):
او از خطرات موجود در تصمیم خود غیرقابل درک باقی ماند.
مثال:
She remained nonrealizing of the risks involved in her decision.
معنی(example):
افراد غیرقابل درک ممکن است جزئیات مهم را نادیده بگیرند.
مثال:
Nonrealizing individuals may overlook important details.
معنی فارسی کلمه nonrealizing
:
غیرقابل درک به معنای عدم آگاهی از واقعیت یا حقیقت در یک وضعیت است.