معنی فارسی nonsequentially

B1

به‌طور غیرمتوالی، به‌گونه‌ای که ترتیب مشخصی وجود نداشته باشد.

In a manner that does not follow a specific sequence.

example
معنی(example):

آنها به مشکل به‌طور غیرمتوالی نزدیک شدند و راه‌حل‌های مختلفی را امتحان کردند.

مثال:

They approached the problem nonsequentially, trying various solutions.

معنی(example):

تفکر به‌طور غیرمتوالی به او این امکان را داد که مسیرهای غیرمنتظره‌ای را بررسی کند.

مثال:

Thinking nonsequentially allowed her to explore unexpected paths.

معنی فارسی کلمه nonsequentially

: معنی nonsequentially به فارسی

به‌طور غیرمتوالی، به‌گونه‌ای که ترتیب مشخصی وجود نداشته باشد.