معنی فارسی nonthematically
B1به صورت غیرتماتیک، بدون توجه به موضوعات مرکزی.
In a manner that does not follow a central theme.
- ADVERB
example
معنی(example):
او افکارش را بهطور غیرتماتیک سازماندهی کرد و بحثی آزاد و سیال ایجاد کرد.
مثال:
She organized her thoughts nonthematically, creating a free-flowing discussion.
معنی(example):
این اثر هنری بهصورت غیرتماتیک چیده شده و تفسیر را دعوت میکند.
مثال:
The artwork is arranged nonthematically, inviting interpretation.
معنی فارسی کلمه nonthematically
:
به صورت غیرتماتیک، بدون توجه به موضوعات مرکزی.