معنی فارسی north-bound
B2به سوی شمال حرکت کردن یا در حال سوق یافتن به سمت شمال.
Traveling or directed towards the north.
- ADJECTIVE
example
معنی(example):
قطار به سمت شمال در حال حرکت به سوی شهر است.
مثال:
The train is north-bound, heading to the city.
معنی(example):
آنها یک پرواز به سمت شمال گرفتند تا به مقصد خود به سرعت برسند.
مثال:
They took a north-bound flight to reach their destination quickly.
معنی فارسی کلمه north-bound
:
به سوی شمال حرکت کردن یا در حال سوق یافتن به سمت شمال.