معنی فارسی obambulation

B1

حرکت یا گشتن آزادانه در یک مکان، معمولاً با آرامش.

The act of wandering or strolling around in a leisurely manner.

example
معنی(example):

پرچه در باغ‌ها بسیار شاداب‌کننده بود.

مثال:

The obambulation through the gardens was quite refreshing.

معنی(example):

پرچه روزانه او به یک روال آرام‌بخش تبدیل شده است.

مثال:

Her daily obambulation has become a relaxing routine.

معنی فارسی کلمه obambulation

: معنی obambulation به فارسی

حرکت یا گشتن آزادانه در یک مکان، معمولاً با آرامش.