معنی فارسی obnubilates

C2

محو کردن یا تار کردن چیزی، به نوعی که قابل دیدن نباشد.

To obscure or darken something; to make it unclear.

verb
معنی(verb):

To obscure, to shadow.

معنی(verb):

To make cloudy.

example
معنی(example):

مه، منظر را محو می‌کند و دیدن جاده را سخت می‌کند.

مثال:

The fog obnubilates the landscape, making it hard to see the road.

معنی(example):

پیچیدگی وضعیت حقیقت را از ناظران محو می‌کند.

مثال:

The complexity of the situation obnubilates the truth from the observers.

معنی فارسی کلمه obnubilates

: معنی obnubilates به فارسی

محو کردن یا تار کردن چیزی، به نوعی که قابل دیدن نباشد.