معنی فارسی obscurative
B2مبهم و تاریک کننده، به چیزی اشاره دارد که قابل درک یا مشاهده نیست.
Serving to obscure; tending to make something unclear or difficult to perceive.
- ADJECTIVE
example
معنی(example):
طبیعت مبهم مه، رانندگی را دشوار کرد.
مثال:
The obscurative nature of the fog made driving difficult.
معنی(example):
رنگ مبهم جزئیات اثر هنری را پنهان کرد.
مثال:
The obscurative paint hid the details of the artwork.
معنی فارسی کلمه obscurative
:
مبهم و تاریک کننده، به چیزی اشاره دارد که قابل درک یا مشاهده نیست.