معنی فارسی obstinance
B2سمجی، پافشاری بر عقاید و نظرات خود بدون توجه به دلایل یا شواهد دیگر.
The quality of being obstinate; stubbornness.
- NOUN
example
معنی(example):
سمج او باعث شد که کار تیمی دشوار شود.
مثال:
His obstinance made it difficult for the team to work together.
معنی(example):
با وجود مدارک، سمج او مانع از توافق او شد.
مثال:
Despite the evidence, her obstinance prevented her from agreeing.
معنی فارسی کلمه obstinance
:
سمجی، پافشاری بر عقاید و نظرات خود بدون توجه به دلایل یا شواهد دیگر.