معنی فارسی on tick
B1بینقص و بهموقع عمل کردن، در مورد زمانبندی یا کارکرد مورد نیاز.
Working correctly or accurately; functioning as expected.
- OTHER
example
معنی(example):
مطمئن شو ساعت درست کار میکند قبل از اینکه جلسه را شروع کنیم.
مثال:
Make sure the clock is on tick before we start the meeting.
معنی(example):
او همیشه قبوضش را بهموقع پرداخت میکند، همانطور که قول داده بود.
مثال:
He always pays his bills on tick as promised.
معنی فارسی کلمه on tick
:
بینقص و بهموقع عمل کردن، در مورد زمانبندی یا کارکرد مورد نیاز.