معنی فارسی one time
A2یک بار، به معنای وقوع یک واقعه یا عمل در یک زمان خاص.
Referring to a single occasion.
- ADVERB
example
معنی(example):
یک بار، من یک بازیگر معروف را در یک کافه ملاقات کردم.
مثال:
One time, I met a famous actor at a cafe.
معنی(example):
او گفت یک بار تمام مسیر آپلاچی را پیادهروی کرده است.
مثال:
He said one time he hiked the entire Appalachian Trail.
معنی فارسی کلمه one time
:
یک بار، به معنای وقوع یک واقعه یا عمل در یک زمان خاص.