معنی فارسی onerate

B1

تبرئه کردن، آزاد کردن از اتهام یا مسئولیت.

To clear someone from blame or fault.

example
معنی(example):

مدرک‌ها به تبرئه کردن او از تمام اتهامات کمک کرد.

مثال:

The evidence helped to onerate him from all charges.

معنی(example):

آنها تلاش کردند تا دوستشان را در پرونده دادگاه تبرئه کنند.

مثال:

They worked to onerate their friend in the court case.

معنی فارسی کلمه onerate

: معنی onerate به فارسی

تبرئه کردن، آزاد کردن از اتهام یا مسئولیت.