معنی فارسی operably
B1عملی، به نحوی که چیزی قابل استفاده باشد یا بتواند کار کند.
In a manner that allows for operation; functional.
- ADVERB
example
معنی(example):
برنامه باید به طور عملی تعمیر شود تا به درستی کار کند.
مثال:
The program needs to be operably fixed to function properly.
معنی(example):
از نظر عملی، این دستگاه پس از بروزرسانی دیگر برای استفاده دردسترس نیست.
مثال:
Operably, the device is no longer available for use after the update.
معنی فارسی کلمه operably
:
عملی، به نحوی که چیزی قابل استفاده باشد یا بتواند کار کند.