معنی فارسی oraculate

B1

عمل پیشگویی یا بیان اطلاعات پیش‌بینی‌شده در حالت نبوغ.

To predict or foretell something, often in a prophetic or mystical manner.

example
معنی(example):

کشیش در طول مراسم پیشگویی می‌کرد.

مثال:

The priest would oraculate during the ceremony.

معنی(example):

او یاد گرفت که در حالت خواب‌گردی پیشگویی کند.

مثال:

He learned how to oraculate in a trance.

معنی فارسی کلمه oraculate

: معنی oraculate به فارسی

عمل پیشگویی یا بیان اطلاعات پیش‌بینی‌شده در حالت نبوغ.