معنی فارسی orangey

A2

رنگی که به رنگ نارنجی شباهت دارد یا تحت تأثیر آن است.

Having a color resembling orange.

example
معنی(example):

غروب آفتاب رنگی نارنجی داشت که آسمان را پر کرد.

مثال:

The sunset was an orangey color that filled the sky.

معنی(example):

من یک ژاکت نارنجی برای پاییز خریدم.

مثال:

I bought an orangey sweater for the fall.

معنی فارسی کلمه orangey

: معنی orangey به فارسی

رنگی که به رنگ نارنجی شباهت دارد یا تحت تأثیر آن است.