معنی فارسی orderedness

B2

ترتیب‌داری، وضعیت یا حالت مرتب و منظم بودن چیزها به‌گونه‌ای که ترتیب یا نظم خاصی رعایت شود.

The state or quality of being arranged in a systematic or organized manner.

example
معنی(example):

ترتیب مرتب کتاب‌ها بر روی قفسه باعث می‌شود به راحتی آن‌چه لازم دارم را پیدا کنم.

مثال:

The orderedness of the books on the shelf makes it easy to find what I need.

معنی(example):

در ریاضی، ترتیب‌داری برای تعریف دنباله‌ها اهمیت دارد.

مثال:

In mathematics, orderedness is important for defining sequences.

معنی فارسی کلمه orderedness

: معنی orderedness به فارسی

ترتیب‌داری، وضعیت یا حالت مرتب و منظم بودن چیزها به‌گونه‌ای که ترتیب یا نظم خاصی رعایت شود.